بررسی نظریه کیفیت نزول قرآن

پدیدآورمحمدهادی مؤذن جامی

نشریهکیهان اندیشه

شماره نشریه33

تاریخ انتشار1390/01/15

منبع مقاله

share 1148 بازدید
بررسی نظریه کیفیت نزول قرآن

محمد هادی مؤذن جامی

به دنبال درج مقاله کیفیت نزول قران در شماره پیش،اندیشور گرامی آقای مؤذن جامی،نقدی ارسال‏ داشته‏اند که از نظر خوانندگان محترم می‏گذرد.لازم به یادآوری است که استاد صالحی نجف آبادی‏ این نقد را مطالعه کرده و متقابلا ملاحظاتی درباره آن نگاشته‏اند که در ذیل نقد درج گردیده است.
حکایت روایت سازی و اسرائیلیات و جعلیات را حکایتی دیر آشنا است و با اندک‏ مراجعه‏ای به تاریخ،این مطلب بر محقق‏ عیان می‏شود که از بحار انوار رسول‏ گرامی(ص)و ائمه اطهار(ع)بیش از قطره‏ای‏ بدست ما نرسیده است،و مسائل و مصائب‏ صدر اسلام،منع کتابت حدیث،اکتفای‏ ظاهری به کتاب خدا و سپس مهجور واقع‏ شدن یکی از ثقلین:«عترت»،که مآلا به‏ مهجوریت ثقل اکبر انجامید،دردی است‏ عمیق که بحث درباره آن از وسع این مقال‏ خارج است.
این مقدمه کوتاه بهانه‏ای است بر نگاهی‏ دیگر به نزول ثقل اکبر،کلام خدا و یکی از دو حجت او بر خلق،گرچه کیفیت وحی و خصوصیات آن را نطاق بیان در این مختصر خارج است و قصد ما بحث از چگونگی تلقی‏ وحی نیست که آیا رسول اکرم(ص)از جلبان بشریت خارج و شطر قلبش متوجه‏ حضرت جبروت و متصل به روح اعظم‏ می‏شد یا عکس آن،اما باید قلوب و اذهان‏ را از مادیت حاکم بر افکار خارج ساخت، چرا که ایمان به غیب از لوازم تقوا و هدایت‏ یا بی به کتاب خداست*و خداوند تبارک و تعالی ما را به نظر در ملکوت دعوت کرده که‏
«اولم ینظروا فی ملکوت السموات و الارض و ما خلق الله من شئ»
(اعراف/185)و گرچه چون از لوازم دنیا بینی اکتفاء به‏ ظاهر و سخن نگفتن از ملکوت و حقایق‏ ماورایی است،اما جوهره دین همین تقدس و باطن‏دار بودن عالم است.
از جمله اینهاست تسبیح موجودات، (*)
«ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین الذین یومنون‏ بالغیب...»
(بقره/1 و 2 و سایر سوره‏های قرآن پر است از این‏ مطلب)
سجود همه چیز حتی سایه‏ها،وجود جن و ملک و آخرت*و...نیز از جمله اینهاست‏ بیت المعمور.(به تصویر صفحه مراجعه شود)اگر همه روایات در باب بیت‏ المعمور جعلی باشد باز هم نمی‏توان آنها را بالجمله رد کرد و فی الجمله باید پذیرفت، گو اینکه در این بین غث و سمین فراوان‏ است،اما نقد لازم است،نه نفی یکسره و بالجمله.انک گوییم:
اولا خوب است اشاره کنیم که در مورد آیات و
«الطور و الکتاب مسطور فی رق‏ منشور»
گفته شده که مراد از طور همان‏ طور سینین و کتاب مسطور همان تورات‏ است که در«رق»(در سریانی پوست دباغی‏ شده است و در آرامی و آثوری هم هست‏ گرچه در عربی ریشه ندارد)نوشته و برای‏ قرائت گسترده می‏شده.و علامه طباطبائی‏ همین نظر را انسب می‏دانند(المیزان،ج‏ 19؛ص 6)جالب است که اشاره کنیم از قضاء اگر بنا بر همین نظر باشد باید بیت‏ المعمور را نیز به بیتی که با دو آیه قبل‏ مناسبت دارد تفسیر کنیم و این بیت، مسجد الاقصی در قرآن و بیت المقدس(به تصویر صفحه مراجعه شود) امروری است.و در روایتی در تفسیر آیه‏
«سبحان الذی اسری بعبده من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی»
(اسراء،1) مسجد اقصی،همان بیت المعمور دانسته‏ شده است(بحار الانوار،ج 18،ص 394) اما این یکی از بطون بیت المعمور است.
ثانیا اگر همه روایات عامه و خاصه را کنار بگذاریم،آیا از زیور آل محمد(ص)صحیفه‏ سجادیه هم می‏توانیم بگذریم؟آیا شایسته‏ است که امام سجاد(ع)در صلوات بفرماید: (خداوند درود فرست بر...)رومان فتان‏ القبور و الطائفین بالبیت المعمور و مالک‏ و الخزنه و رضوان و سدنة الجنان»و ما بگوییم مقصود حضرتش طائفین به کعبه‏ است؟(به تصویر صفحه مراجعه شود)آنهم نه از ملائک بل از انسانها؟ آنهم نه در آسمان بل در زمین؟
بدون شک«حقیقت بین المعمور»امری‏ ماورائی است،و هیچ مانع ندارد که در هر یک از هفت آسمان چون زمین کعبه‏ای‏ باشد،یکی ضراح نام،یکی بیت المعمور،و همه محاذی عرش الهی که کعبه مطلق است.(به تصویر صفحه مراجعه شود)
حال کیفیتش چون است،نمی‏دانیم‏ و اینکه آن را از یاقوت سرخ بدانیم(بحار، 36/155)یا لؤلؤ واحد(بحار،55/56) و مایه ایجادش را اعتراض ملایک در قبال‏ خلاقت انسان(بحار،11/110)یا خلق‏ شدهء قبل از خقق آسمان و زمین به 50 هزار (*)در روایت پر مغزی از بلال بهشتهایی تصویر شده که دیوار بعضی از نقره و طلا و بعضی از یاقوت است و برتر از همه بهشتی که دیوارش نور پروردگار است.
((به تصویر صفحه مراجعه شود))برای بررسی بیشتر پیرامون بیت المعمور مراجعه شود به‏ بحار الانوار ج 11،ص 110 حدیث 24 و 25 و ص 108، حدیث 17،ج 18،ص 250-254 که نقل اعتقاد شیخ‏ صدوق و رد شیخ مفید و جواب علامه مجلسی است.ج‏ 18،307 و 356-357 و 394،ج 36،ص 155،ج‏ 52،ص 297،ج 55،61 باب البیت المعمور.
((به تصویر صفحه مراجعه شود))در روایتی آمده که بیت المقدس به محل اورشلیم فعلی‏ اطلاق شده و این تحریفی در اصل است چرا که‏ بیت المقدس منظور در تورات خانه پیامبر و آل عبا است‏ و حق نیز همین است.
((به تصویر صفحه مراجعه شود))برای اطلاع بیشتر رجوع شود:ریاض السالکین،ص 85. البته این مطلب متضاد روایتی که در روضه الکافی‏ (کافی ج 8،ص 272)نقل شده نیست که هر روز 70 هزار فرشته بیت الحرام را هم طواف می‏کنند.
((به تصویر صفحه مراجعه شود))امام خمینی در سر الصلوة ص 106 می‏فرماید:«پس‏ کعبه،ام القری سر آن بیت المعمور است که سر قلب‏ اوست و سر سر آن ید الله و سر مستسر آن اسم الله‏ الاعظم است»و بیت المعمور را سر قاب قوسین می‏دانند. البته ما مدعی وجود چندین بیت المعمور نیستیم.
سال(بحار،26/155)ربطی به اثبات اصل‏ وجودش ندارد،چه رسد که بدانیم بر طرف‏ راست آن کتاب اهل بهشت و بر طرف چپش‏ کتاب اهل جهنم است(بحار،55/56)و در طلوع فجر جمعه برای اهل کساء منابری از نور نزد آن زده می‏شود(بحار،52/297) و...که همه دریایی از معارف دارد.
نباید گفت«حضرت ابراهیم(ع)در عالم‏ برزخ که روحش در کالبدش نیست چگونه‏ به دیوار بیت المعمور که از مواد جسمانی‏ است تکیه می‏دهد؟»(کیهان اندیشه،ش‏ 32،ص 62)شیخ اکبر محیی الدین ابن‏ عرب در باب 405 فتوحات که«فی معرفة منازله من جعل قلبه بیتی و اخلاه من غیری‏ ما یدری احد ما اعطیه فلا تشبهوه بالبیت‏ المعمور فانه بیت ملائکتی لا بیتی و لهذا لم‏ اسکن فیه خلیلی ابراهیم علیه السلام» است،بیان لطیفی دارند که تبرکا عینا نقل‏ می‏شود:«و لا نشک بعد ان تقرر هذا ان‏ الخلیل ابراهیم علیه السلام بهذه المثابه هو و الرسول صلوات الله علیهم(کذا)*قد وسع‏ قلبه الحق فجعله تعالی مسندا ظهره الی‏ البیت المعمور و ما دخله لانه لا دخله لوسع‏ البیت المعمور و ما دخله لانه لو دخله لوسع‏ البیت المعمور الحق لانه قد وسع من وسعه‏ و هی اشارة لا حقیقة فان جسم ابراهیم علیه‏ السلام محصور بجیرون بلاشک فما نرید الا الصورة التی هو علیها فی البرزخ الذی انتقل‏ الیه بالموت».(الفتوحات المکیه،ج 4،ص‏ 8).
از این بالاتر،در بعض ادعیه،بیت‏ المعمور وجود مقدس ائمه علیهم السلام‏ است و حافظ برسی از زبان امیرالمؤمنین‏ در خطبه الافتخار که اصبغ بن نباته آن را روایت کرده آورده است:«انا البیت‏ المعمور،انا السقف المرفوع،انا البحر المسجور انا باطن الحرم»(مشارق انوار الیقین ص 165)چرا چون اینها همه از شئون ولایت کلیه و ظهورات مشیت مطلقه‏ است و اینجا محل تفصیل این مطالب نیست.
ریشه همه پندارهای مذکور در بعضی‏ نظریات جسمانی دانستن ملائک و سایر امور مجرده است.آیا می‏توان تصور کرد که‏ عرش و کرسی جسمانی است و خدا را جسمانیت نداد؟العیاذ بالله،آری اگر به‏ جسمیت معتقد باشیم می‏پنداریم که‏ انغماس جبرئیل(ع)در نهر الحیوان‏ و انتفاض او و پیدایش قطرات و خلق 70 هزار ملک از این قطرات،مثل شنای ماست در آب.جبرئیل که چون رخ بنمود افق مشرق‏ و مغرب را پر کرد و در عظمت،روح الامین‏ نامیده شده چرا که حفظ امانت در تنزل‏ قرآن قابلیت می‏طلبد،برابر یک مرغ‏ و حداکثر یک انسان بال‏دار پنداشته شده.
در خاتمه این بخش حدیثی را که امام‏ خمینی در کتاب پرواز در ملکوت نقل‏ فرموده و حاوی اسرار مهمی است نقل‏ می‏کنم:«عن ابی جعفر علیه السلام:بیت‏ علی و فاطمه حجرة رسول الله صلی الله علیه‏ و آله و سلم و سقف بیتهم عرش رب العالمین‏ و فی قعر بیوتهم فرجة مکشوطة الی‏ العرش...و ان الله تبارک و تعالی کشف‏ لابراهیم عن السموات حتی ابصر العرش‏ و زاد الله فی قوة ناظره و ان الله زاد فی قوة ناظر محمد و علی و فاطمه و الحسن‏ و الحسین علیهم السلام و کانوا یبصرون‏ العرش و لا یجدون لبیوتهم سقفا غیر العرش‏ (*)فی الواقع«علیهما»درست است.
فبیوتهم مسقفة بعرش الرحمن»*(ج 2،ص‏ 230).

حقیقت قران و نزول آن چیست

حقیقت قرآن شریف الهی قبل از تنزل به‏ منازل خلیفه و تطور به اطوار فعلیه از شئون‏ ذاتیه و حقایق علمیه در حضرت واحدیت‏ است و آن حقیقت کلام الهی است که‏ عبارت از مقارعه ذاتیه در حضرت اسمائیه‏ است و این حقیقت برای احدی حاصل‏ نشود نه به علوم رسمیه و نه به معارف قلبیه‏ و نه به مکاشفه غیبیه مگر مکاشفه تامه الهیه‏ برای ذات مبارک نبی ختمی صلی الله علیه‏ و آله و سلم بالاصالة و ائمه معصومین علیهم‏ السلام بالوارثة،در محفل انس قاب قوسین‏ بلکه در خلوتگاه سر مقام او ادنی،و دست‏ آمال عائله بشریه از آن کوتاه است،مگر خلص از اولیاء الله که ائمه اطهارند،زیرا آنان به حسب انوار معنویه و حقایق الهیه با روحانیت آن ذات مقدس مشترک و بواسطه‏ تبعیت تامه فانی در آن حضرت شدند که‏ علوم مکاشفه را بالوارثه از آن حضرت تلقی‏ کنند و حقیقت قرآن بهمان نورانیت و کمال‏ که در قلب مبارک آن حضرت تجلی کند به‏ قلوب آنها منعکس شود،بدون تنزل به‏ منازل و تطور به اطوار و آن قرآن بی‏تحریف‏ و تغییر است و از کتاب وحی الهی.کسی که‏ تحمل این قرآن را می‏تواند کند وجود شریف ولی الله مطلق علی بن ابی طالب علیه‏ السلام و یازده امام معصوم(ع)از اولاد او.و سایرین نتوانند اخذ این حقیقت کنند مگر با تنزل از مقام غیب به موطن شهادت‏ و تطور به اطوار ملکیه و تکسی بکسوه الفاظ و حروف دنیاویه»(پرواز در ملکوت ج 2،ص‏ 97-98
گویی این سخنان تفسیر دعای امام‏ سجاد(ع)است که«اللهم انک‏ انزلته علی نبیک محمد صلی اللّه علیه و آله‏ مجملا و الهمتة علم عجائبه مکملا و ورثتنا علمه مفسرا و فضلتنا علی من جهل علمه و قویتنا علیه لترفعنا فوق من لم یطق حمله» (دعای 42 صحیفه سجادیه).
راستی معنی انزال کتاب«مجملا»یعنی‏ چه؟و«طاقت حمل علم کتاب»یعنی چه؟ آیا حمل معانی لفظیه و کتابت سخت است و طاقت می‏طلبد؟یا وراء آن معانی و حقایقی‏ منظور است که طاقت برای آن استعمال‏ شده است؟این بنده قبلا به معنی راستین‏ تأویل در قرآن اشاره کرده‏ام(کیهان‏ اندیشه،ش 30/ص 59-60)
اکنون عرضه می‏داریم که اگر تأویل را امر خارجی بخصوصی بدانیم که نسبت آن‏ به کلام،نسبت ممثل به مثل و باطن به‏ ظاهر است و در آیات یک-4 سوره زخرف‏ که
«حم و االکتاب المبین انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم»
تدبیر کنیم،خواهیم یافت که‏ قرآن نازل نزد خدا امری اعلی و احکم از آن‏ است که عقول بدان دست یابد،یا در آن‏ تقطع و تفصل باشد،ولی عنایت خدای‏ تعالی به بندگان سبب جعل آن به کتابی‏ قابل خواندن و متلبس به لباس عربیت شده‏ است تا شاید آنچه را که راهی برای تعقل و (*)تدبر کنید که چند بار امام(ع)تکرار فرمود که عرش را می‏بینند،و سقفی جز عرش برای خانه نمی‏یابند و خانه‏شان به عرش مسقف است،چرا که تحمل راوی و مستمع را در نظر داشته‏اند.آیا این عرش جسمانی‏ است و با چرخش کره زمین عرش و من علیها می‏چرخد؟
معرفت معرفت آن(مادام که در ام الکتاب است) ندارند تعقل نمایند،بر این معنی همچنین‏ آیه اول سوره هود اجمالا دلالت دارد که‏ فرمود:
«الر کتاب احکمت آیاته ثم فصلت‏ من لندن حکیم خبیر»
چرا که احکام حیثیت‏ بدون فصل بودن کتاب نزد خداست و تفصیل فصل،فصل و آیه،آیه قرار دادن و تنزیل آن بر نبی(ص)است.
و بر این معنی آیه 106 سوره اسراء دلالت دارد که
«و قرآنا فرقناه لنقرأه‏ علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلا»
چرا که‏ آیه دلالت دارد بر اینکه قرآنی غیر مفروق‏ الآیات بوده،سپس تفریق و تنزیل یافته است‏ و مراد از این تفریق این نیست که آن قرآن‏ مجموع الآیات بوده(به شکلی که الآن نزد ماست یعنی کتابی فراهم آمده در یک‏ مجلد)و سپس تکه تکه شده و گاه گاه‏ بر پیامبر(ص)نازل شده است تا آن را با درنگ‏ بر مردم بخواند،مانند کاری که معلم‏ می‏کند*و قطعه قطعه دروس را حسب‏ استعداد متعلم القاء می‏کند،چرا که در این‏ صورت آیات مورد استناد در اعتراض شیخ‏ مفید(کیهان اندیشه،ش 32/ص 72)چون‏
«قد سمع الله قول التی تجاد لک فی زوجها»
(مجادله-1)یا
«خذ من اموالهم صدقه»
(توبه/103)و مانند اینها معنای محصلی‏ ندارد چرا که مربوط به زمان است و در آن‏ قرآن نباید باشد(به تصویر صفحه مراجعه شود)لذا مراد از قرآن در آیه‏ و قرآنا فرقناه...غیر از قرآن بمعنی مجموعه‏ آیات نازله در دست ماست.
و بالجمله محصل آیات شریفه این است که‏ وراء آنچه از قرآن می‏خوانیم و تعقل می‏کنیم‏ امری است که نسبت آن با قرآن حاضر به‏ منزله روح به جسد است و این بعینه تأویل‏ مذکور است و این همان قرآنی است که در کتاب مکنون است
(انه لقرآن کریم فی‏ کتاب مکنو لا یمسه الا المطهرون
/واقعه، 79)و جز مطهرون که اهل بیت و راسخون‏ در علم هستند کسی نمی‏تواند به آن دست‏ یابد(تفصیل این مطالب در المیزان،ج‏ 3/ص 53-55 و ج 19/ص 137 آمده است) و این است قرآن مجید در لوح محفوظ
(بل‏ هو قرآن مجید فی لوح محفوظ)
/بروج،22) که مصون از تغییر و تبدیل است.
با این مقدمه میتوان مراد از انزال‏ قرآن به اجمال را دریافت و مؤید صحت‏ برداشت ما دو آیه روشنگر و مبین از قرآن‏ است:اول آیه 114 سوره طه که فرمود
«و لا تجعل بالقرآن من قبل ان یقضی الیک‏ وحیه و قل رب زدنی علما»
و در آیه 18 سوره قیامت فرمود:
«لا تحرک به لسانک‏ لتعجل به ان علینا جمعه و قرآنه فاذا قرأناه‏ فاتبع قرآنه»
معنی آیه اول این است که پیامبر علمی اجمالی به آنچه نازل می‏شود داشته‏ است و خداوند ایشان را از عجله به قرائت‏ قبل از اتمام وحی نهی فرمود و بجای آن‏ فرمود:بگو پروردگارا افزون کن مرا دانش، (*)البته این مباین با این مطلب نیست که شکل تنزیلی و مکتوب قرآن که مرتبه نازله قرآن غیر مفروق الآیات است‏ حسب مورد و احتیاج،یکی یکی و به تدریج القاء شود تا اثر تربیتی آن بیشتر گردد و اما که القاء قطعات مختلفه‏ حسب اسباب نزول مربوط به قرآن تنزیلی است نه‏ قرآن محکم لدی الله یا قرآن مجمل در قلب پیامبر(ص).
((به تصویر صفحه مراجعه شود))علامه مجلسی در پاسخ به شیخ مفید فرموده است،چه‏ مانع دارد که برای خدایی که عالم به همه امور تا آخر هست بگوییم این مطالب را می‏دانسته و در قرآن نازل‏ در بیت المعمور بوده است که جواب معلوم است(رک: بحار،ج 18،ص 254)
یعنی به آن علم اجمالی اکتفا مکن و از خداوند علم جدید بطلب و این مؤید نزول‏ دفعی قرآن و سپس نزول تدریجی آن است، چرا که اگر پیامبر(ص)علمی به قرآن قبل از نزول آن نداشت برای عجله معنی محصلی‏ نمی‏توان قایل شد.(المیزان،ج 16،ص‏ 214 و 215).
و آیه دوم نیز مؤید همین احتمال‏ است،چرا که از پیامبر(ص)می‏خواهد که‏ زبان را حرکت ندهد و سبقت در قرائت آنچه‏ بر او خوانده نشده نورزد و پس از قرائت‏ الهی از آن تبعیت کند و معلوم است که شبهه‏ ترس پیامبر(ص)از نسیان و امثال اینها مورد ندارد(المیزان،ج 20،ص 109-111) بلکه مطلب وجود علم اجمالی پیامبر(ص)به‏ قرآن است که می‏دانسته چه می‏خواهد بر او نازل شود و خوانده گردد.
از آنچه به اختصار نقل شد مراد از آیاتی چون
«انا انزلناه فی لیلة القدر»
(قدر، 1)یا
«انا انزلناه فی لیلة مبارکه»
(دخان،3) یا
«شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن»
(بقره،185)معلوم گردید.
جالب است که بدانیم این شبهه که قرآن‏ در ماه رمضان نازل شده و بعثت،مصادف‏ شب قدر بوده،نه 27 رجب-که شیعیان‏ می‏گویند-قبلا نیز طرح شده و علامه‏ طباطبائی نیز آن را ذکر فرموده‏اند (المیزان،ج 2/ص 20).
ما فعلا در صدد اثبات این معنی با وجود کثرت ادعیه معتبره در مورد 27 رجب‏ نیستیم،هر چند که بر اساس روش ما استفاده از ادعیه،که به قول امام را حل‏ (قدس اللّه سره)قران صاعد است،در این‏ موارد بسیار رهگشاست*(ما به کمک دو مورد از آن به این بحث پرداخته‏ایم)،بلکه‏ می‏خواهیم اثبات کنیم مدعی مدعای اهل‏ نظر را در نیافته است وگرنه نمی‏فرمود که‏ «چون مدلول سه آیه مزبور شامل خود این‏ سه آیه نمی‏شود زیرا نمی‏توان گفت،مثلا آیه
«انا انزلناه فی لیلة القدر»
می‏گوید:کل‏ قرآن را حتی همین آیه را در شب قدر نازل‏ کردیم...و نتیجه این می‏شود که کل قرآن‏ به استثنای این سه آیه بطوردفعی در ماه‏ رمضان در بیت المعمور نازل شده و این بر خلاف مدلول حدیث سابق است که مورد اعتماد و استناد مرحوم صدوق بود(به تصویر صفحه مراجعه شود)زیرا حدیث سابق سه آیه نامبرده را استثناء نمی‏کند و در نتیجه حدیث مزبور با مدلول‏ سه آیه یاد شده،هماهنگ نیست و حدیثی‏ که با قرآن هماهنگ نباشد مردود است». (کیهان اندیشه،ش 32/ص 73)
آری اگر قرآن را همین قرآن مجموع‏ الآیات بین الدفتین بگیریم،نظر ایشان‏ درست است،اما قبلا عرض شد که مراد ما امری ماوراء عقول و به اصطلاح قرآنی«علی‏ حکیم»و دارای احکام(بدون تفصیل) محفوظ از تغییر و موجود در ام الکتاب و کتاب مکنون است،نه صرف این نقوش بر کاغذ.
ما فعلا نظر به ارائه اسرار موجود در تفسیرسوره قدر نداریم و طالبان به کتب‏ (*)از جمله می‏دانیم که قرائت مستحب در آیات آخر سوره‏ قدر این است که
«...فیها باذن ربهم من کل امر سلام»
و سپس بگوییم
«هی حتی مطلع الفجر»
و لو آیه به کل‏ امر تمام می‏شود.و در صحیفه سجادیه دعای 44 همینگونه وارد شده است و در دعای 45 فرمود«السلام‏ علیک من شهر هو من شهر کل امر سلام».
((به تصویر صفحه مراجعه شود))یعنی دو نزول دفعی و تدریجی برای قرآن.
مربوطه مراجعه کنند(از جمله رشحات‏ البحار،عارف کامل آیت اللّه شاه آبادی،ص‏ 12 به بعد و پرواز در ملکوت،ج 2،ص‏ 220 به بعد که شمه‏ای از مطالب آن را امام‏ راحل عرضه فرموده‏اند)اما اختصارا عرضه‏ می‏داریم که اگر در سوره قدر مقصود خبر از آغاز نزول قرآن بود،تعبیر
«من لیة القدر»
مناسبتر می‏نمود(یعنی بجای آنکه‏ بگوید ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم‏ می‏گفت ما قرآن را از شب قدر نازل کردیم) و اگر در سوره ضمیر راجع به بعض قرآن و از قبیل اطلاق کل بر جزء باشد،مخالف ظاهر آیه است،زیرا.
اولا چنین اطلاق مجاز است و احتیاج به‏ قرینه دارد(هر چند نویسنده محترم آن را مجاز نمی‏دانند-کیهان اندیشه،ش 32/ ص 75).
ثانیا این آیه از اختصاص نزول قرآن در لیلة القدر و تعظیم آن خبر می‏دهد و اگر منظور نزول جزئی از آن در چنین شبی‏ باشد،باید هر زمان دیگر که آیه‏ای یا جزئی‏ از قرآن در آن نازل شده خود لیلة القدر،یا مانند آن باشد(پرتوی از قرآن،مرحوم‏ آیت اللّه طالقانی بخش دوم،جزء سی‏ام،ص‏ 192).
نویسندهء محترم در جایی با سئوال از اینکه آیا بیت المعمور خود صاحب ادراک‏ است که وحی دریافت کند*یا کسی در آن‏ است و امثال این سئوالات(کیهان اندیشه، ص 68)خواسته‏اند حقیقت بیت المعمور را که امری غیر جسمانی است مخدوش جلوه‏ دهند،و در حالی که خداوند خود می‏فرماید
«و اوحی فی کل سماء امرها»
(فصلت،12)و معلوم است که شاید مراد از آن وحی به اهل آسمانها یعنی ملائکه است‏ (المیزان،ج 17،368 و 369)انزال به‏ بیت المعمور را غریب دانسته‏اند،در صورتی‏ که بیت المعمور آخرین منزل تنزلات‏ آسمانی قرآن است و شاید سر ضمیر جمع‏ در
«انا انزلناه»
یکی اشاره به همین وسایط انزال و تنزیل باشد،گرچه فرشته وحی تنها جبرئیل(ع)باشد(به تصویر صفحه مراجعه شود)(همچون توفی به دست‏ خدا،ملک الموت و اعوان او)با این وصف‏ خود ایشان الفاظی آورده‏اند چون:این بود راه حلی که المیزان اختیار کرده است‏ (کیهان اندیشه،ص 77)و معلوم است که‏ المیزان خود کاری نکرده بلکه صاحب آن‏ چنین کرده و بدین‏گونه خود نویسنده‏ محترم نافی مدعای خود شده‏اند و سبک‏ استناد قرآنی و روایی را بکار برده‏اند.(به تصویر صفحه مراجعه شود) بهر حال اشکالات نظریه پرداز محترم و پاسخ مختصر آنها این است:
1-آنچه از آیات متبادر می‏شود،نزول‏ قرآن بر رسول خدا(ص)است و اینکه بگوییم‏ قرآن بر بیتالمعمور نازل شده،خلاف‏ (*)و چه جای انکار،چرا که همه عالم صاحب ادراک است و وجود مساوق علم است و عرش و کرسی و جنت و نار و بیت المعمور و همه ناطق به حمد و تسبیحند
«و ان من شئ الا یسبح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم
(اسراء 44)نیز رک:وسایل الشیعه ج 10،ص 72 که روایتی‏ مبنی بر وحی به کعبه پس از شکایت کعبه به خدا نقل‏ شده است.
((به تصویر صفحه مراجعه شود))برای اطلاع بیشتر در مورد احتمال وسایط وحی چون‏ «سفره کرام بر ره»(عبس،15)رک:المیزان ج 20، ص 202 و مهر تابان(یادنامه علامه طباطبایی)ص‏ 207 به بعد.
((به تصویر صفحه مراجعه شود))حضرت امام در پرواز در ملکوت فرموده‏اند:«و ورود در بیت المعمور نیز نزول بر رسول خداست»(ج 2،ص‏ 241)و این نشان می‏دهد که حقیقت بیت المعمور با قلب مبارک رسول خدا(ص)متحد است.
تبادر و تفاهم عرفی است(کیهان اندیشه،ص‏ 73).اتفاقا مدعای ما هم همین است،یعنی‏ باطن و ظاهر آیات مذکور نزول قرآن بر پیامبر(ص)است با این تفاوت که ما دو گونه‏ نزول داریم:یکی دفعی که در شب قدر پس‏ از تنزل حقیقت قرآن به آخرین مراتب نازله‏ در آسمان دنیا*بر قلب مبارک‏ پیامبر(ص)تابیده و ایشان علم مجمل بدان‏ یافته است،و یکی نزول تدریجی که در 23 یا 20 سال(حسب روایات مختلف)به شکل‏ آیه به آیه و سوره به سوره نازل شده و تفصیل‏ یافته است.
2-رعایت تناسب بین زمان و مکان نزول‏ آیه
«شهر رمضان الذی انزل فیه‏ القرآن»
مستلزم زمینی بودن مکان نزول آن‏ است،چرا که زمان آن یعنی ماه مبارک‏ رمضان زمینی است(کیهان اندیشه، همانجا)گرچه نمی‏خواهیم وارد بحثهای‏ زمانی نبودن لیلة القدر و سایر بحثهای‏ عرفانی شویم(برای اطلاع رجوع‏ شود:رشحات البحار،ص 13)از باب تسلم‏ می‏گوییم مدعای ما نیز جز این نیست، یعنی با انزال قرآن به آخرین مراتب نازله، حقیقت قرآنی و علم مجمل آن در شب قدر و در همین زمین بر دل نورانی‏ پیامبر(ص)نازل شده است(به تصویر صفحه مراجعه شود)بر فرض که قلب‏ ایشان را زمینی بدانیم.
3-اگر قبول کنیم قرانی که‏ به بیت المعمور نازل شده باشد نمی‏تواند هادی مردم باشد و این خلاف آیه است‏ که
«هدی للناس...»
و به دلیل عدم توافق‏ حدیث مذکور(نزول قرآن به بیت المعمور)با قرآن،حدیث مردود است(کیهان اندیشه، ص 74).این نیز صحیح نیست چرا که شأن‏ قرآن که کلام خدا و حجت اوست هدایت‏ است،حال قران به شکل حقیقیش باشد یا قرآن در لباس الفاظ و حروف(به تصویر صفحه مراجعه شود)ولابد نظریه‏ پرداز محترم از آیات همین قرآن که
«ولکن‏ جعلناه نورا نهدی به من نشاء»
(شوری، 52)استنباط نمی‏کنند که نور قرآن چون‏ چراغ حسی است(نه نور قرآن که می‏گوید قرآن خود نور است(به تصویر صفحه مراجعه شود)و این تعبیری بس لطیف‏ است).
ولابد ایشان تعارضی بین این
هدی‏ للناس و یضل به کثیرا
(بقره،26)استنباط نمی‏کنند چرا که اگر این تعارض را بپذیرند کل قرآن را مخدوش می‏سازند،اگر تعارضی‏ نبینیم که نیست می‏فهمیم شأن قرآن هدایت‏ است ولو عده‏ای به آن بالعرض گمراه شوند.
همینجا حدیث شگفت‏آوری را از کتاب‏ فضل القرآن اصول کافی،یادآوری می‏کنم‏ (*)بنا بر روایتی که بیت المعمور در آسمان دنیاست و اگر روایات دیگر مد نظر باشد اینجا مراد نیست،گرچه‏ اصل مطلب بیت المعمور بودن قلب پیامبر(ص)است و بیت المعمور یا بیت العزة صورتی از این حقیقت است.
((به تصویر صفحه مراجعه شود))قرآن سه حالت عمده دارد:قرآن محکم لدی الله در ام الکتاب،قرآن محکم و بدون تفصیل نازل بر قلب‏ پیامبر(ص)به اجمال.و قرآن مفصل لدی الناس(برای‏ اطلاع بیشتر رک:الفرقان فی تفسیر القرآن،ج 30،ص‏ 375).
((به تصویر صفحه مراجعه شود))در فرصت دیگری باید از حکمت و علت نزول قرآن بحث‏ کرد،اگر قرآن را در مرتبه اعلای علم متحد با صقع‏ علم ربوبی بگیریم عین هدایت و سایر اسماء و صفات‏ الهیه است.
((به تصویر صفحه مراجعه شود))داستان شگفت مرحوت کاظم کریمی ساروجی که قرآن به‏ شکل موهوبی بر قلبش متجلی شده بود و علی‏رغم‏ بی‏سوادی کلمات و حروف قرآنی را تشخیص می‏داد چون آنها را نورانی می‏دید و اطلاعات عمیق او درباره‏ قرآن و استفاده از وجود او توسط مرحوم آیت الله‏ بروجردی در تصحیح قرائات قرآنیه را گوشزد می‏کنیم.
که بر اساس آن قران در روز قیامت به‏ بهترین شکل می‏آید و از مقابل صفوف مردم‏ می‏گذرد،از برابر صف مسلمین که‏ می‏گذرد آنها او را یکی از مسلمین‏ می‏پندارند که به دلیل کوشش بیشتر نورانیت و بهاء و جمال بیشتر دارد و چون‏ از برابر صف شهدا می‏گذرد او را از شهدا اما از شهدای دریا می‏پندارند که اجرشان‏ بیشتر است و چون از برابر شهدای‏ دریا می‏گذرد،او را از شهدای دریا می‏پندارند که رنج‏ بیشتری برده و نورانیت وی بیشتر شده، سپس از برابر صف انبیاء و مرسلین‏ می‏پندارند،اما نبی و مرسلی که فضل‏ بیشتری دارد و آنگاه از پیامبر(ص)می‏پرسند و ایشان او را حجت خدا بر خلق می‏خواند، سپس قرآن بر صف ملایک می‏گذرد و آنها او را ملکی می‏پندارند که از همه به خدا نزدیکترست،تا سرانجام نزد خدا رفته و تحت عرش به سجده می‏افتد و با خدا سخن‏ می‏گوید و خداوند از او می‏خواهد که‏ شفاعت کند تا شفاعتش پذیرفته شود*(ج‏ 2،596-597).
آیا این حقیتقت که قرآن با همه مراتب‏ وجود متحد و از آنها افضل است رمزی از اتجاد عترت و قرآن و عدم افتراق آنها نیست که مقام مشیت مطلقه و خلافت کلیه‏ الهیه با آنهاست و در مقام حقیقت و غیب‏ مکنون با هم متحد هستند؟و آیا این قرآن‏ همین نوشته‏های بر اوراق است؟
4-چون تدریجی بودن نزول قرآن در جو نزول معلوم و بدیهی بود،این قرینه‏ قطعی است بر اینکه
«انا انزلناه فی‏ لیلة القدر»
و آیه‏های مشابه آن،نزول اولین‏ قسمت از قرآن،یعنی شروع نزول قرآن را گوشزد می‏کند»(کیهان اندیشه،ص 75). قبلا عرض شد که در این صورت لازم بود بگوید
«انا انزلناه من لیلة القدر»
و وجهی بر تعظیم لیلة القدر نیز نمی‏ماند.ضمنا قضیه‏ انزال اختصاص به این مورد ندارد بلکه طبق‏ روایات،هر سال قرآن بر پیامبر(ص)عرضه‏ می‏شده و سال آخر که دو بار عرضه شد پیامبر(ص)دریافتند که امسال سال رحلت‏ الی الرفیق الاعلی است و معلوم است که این‏ عرضه به عرضه قرآن مجموع بین الدفتین‏ نبوده است که پیامبر(ص)از آن چنین‏ استنباط کنند.
5-«این که تصور شود انزال و تنزیل به‏ نزول دفعی و تدریجی مربوط است،صحیح‏ نیست و هر دو به معنای مطلق نازل کردن‏ است و دفعی بودن نزول یا تدریجی بودن‏ آن باید از قرائن فهمیده شود»(کیهان‏ اندیشه،ص 75)اتفاقا نظر درست همین‏ است(به تصویر صفحه مراجعه شود)و علامه نیز فرموده‏اند:«التنزیل‏ و الانزال بمعنی واحد غیر ان الغالب‏ علی باب الافعال الدفعة و علی باب التفعیل‏ التدریج.(المیزان،ج 15،ص 316)آری ما هم معتقدیم از قرائن و دلالت آیه باید مطلب را دریافت،لذا در نمونه اول که‏ آورده‏اند
«انزل من السماء ماء»
(بقره،22) و مشابه آن آیه «کماء انزلناه من السماء»
(*)علی علیه السلام نیز در خطبه 176،نهج البلاغه‏ می‏فرمایند:و انه من شفع له القرآن یوم القیامة شفع‏ فیه.
((به تصویر صفحه مراجعه شود)).رک:مغنی،ص 271 که سخن زمخشری در مورد انزال و تنزیل را نقل کرده و به حاشیه منقول از شمنی نیز توجه‏ شود.
(یونس،24)است.درست است که باران‏ تدریجی نازل می‏شود اما نظر در اینجا معطوف به اخذ آن به عنوان یک مجموعه‏ واحد است لذا تعبیر به انزال شد.نه تنزیل‏ (المیزان،ج 2،ص 16).بنا بر این در آیه‏ دیگر فرمود:
«نزلنا من السماء ماء مبارکا»
(ق،9)چرا که نظر بر نزول تدریجی این‏ آب پر برکت بوده است که نظر ابتدایی هم‏ به آن است(البته در قرآن انزال به یک‏ معنی دیگر هم هست یعنی اخراج از عالم‏ غیب به عالم شهادت،مثلا در آیه
«قد انزلنا علیکم لباسا یواری سواتکم»
اعراف،26،
«و انزلنا الحدید فیه بأس شدید»
حدید،25- رک:المیزان ج 15،ص 316)و باید گفت‏ تنزیل نیز در قرآن معانی عمیقتری دارد که‏ از آیه
«و ان من شئ الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم»
(حجر،21)فهمیده‏ می‏شود.
در مورد توضیح بیشتر ایشان در بحث از آیه
«و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل‏ الیهم»
(نحل،44)بی‏شک تنزیل کتاب بر مردم و انزال ذکر بر نبی(ص)یکی است،به‏ معنی اینکه تنزیل قرآن همان انزالش بر پیامبر(ص)است تا آن را فرا گیرند و مورد عمل قرار دهند کما قال تعالی:
«لقد انزلنا الیکم کتابا فیه ذکرکم افلا تعقلون»
(انبیاء، 10)و معلوم است که بر مردم قرآن نازل‏ نشده اما مطلب شأنیت قرآن برای تذکر و هدایت است و چقدر زیباست لطافت تعبیر در آیه مذکور در استفاده از دو فعل انزلنا الیک و نزل الیهم که یکی دال بر دفعیت‏ و دیگری بر تدریج است و شاید وجه آن این‏ باشد که در اولی فقط تعلق انزال به‏ نبی(ص)بدون نظر به خصوصیت نفس‏ انزال است و در دومی که لازمه‏اش اخذ و تعلم و عمل است و قهرا تدریجی است به‏ تنزیل تعبیر شده است(المیزان،ج 12/ص‏ 261).
6-نظریه پرداز محترم توضیحات عرشی‏ علامه طباطبائی را بیانی استحسانی و ذوقی بر شمرده‏اند(کیهان اندیشه،ص‏ 77)سپس اشکالی را که در بند 3 گذشت‏ تکرار نموده‏اند.آنگاه اشکال کرده‏اند که‏ چون حقیقت قرآن در مرحله‏ای که در لوح‏ محفوظ است برتر از زمان و مکان قرار دارد و تا در قالب الفاظ و عبارات ریخته نشود و قابل قرائت و کتابت نگردد در زمان و مکان‏ نمی‏گنجد،بنابرین در این مرحله صحیح‏ نیست گفته شود:حقیقت قرآن که در زمان‏ نمی‏گنجد در ماه رمضان که زمانی است نازل شده پس به‏ دلیل تعیین ظرف زمانی برای نزول قرآن‏ مقصود از قرآن هم مرحله نازل شده آن‏ است که در قالب عبارات ریخته شده(کیهان‏ اندیشه،ص 77-78)ایشان عنایت‏ نکرده‏اند که سخن از انزال همان حقیقت‏ قرآنی است و وقتی هم به آسمان دنیا و بیت‏ المعمور و قلب رسول اکرم(ص)نازل می‏شود بنحوی ملتصق و مربوط به زمان است*و این‏ بعینه در مفهوم انزال موجود است وگرنه حقیقت‏ قرآن قبل از تنزل به منازل خلیقه برای‏ (*)قبلا هم اشاره شد که بعض بزرگان حقیقت لیلة القدر را غیر زمانی می‏دانند،کما اینکه اشکال اختلاف افقها در مورد لیلة القدر نشان می‏دهد که ورای صورت متجدد و متصرم زمانیه لیلة القدر وجهه ملکوتی آن که باطن آن‏ است و متحد با حقیقت و بنیه محمدیه می‏باشد منظور است.(برای اطلاع بیشستر رک:پرواز در ملکوت ج 2،ص‏ 234 به بعد).
احدی کشف نشود مگر به مکاشفه تامه الهیه‏ در خلوتگاه اوادنی و اینجا مقام حضور زمان‏ و مکان نیست.
7-نظریه پرداز محترم از راه رابطه نزول‏ قرآن با بعثت خواسته‏اند مسأله را حل کنند اما واضح است که بعثت پیامبر(ص)به رسالت‏ با«اقراء»آغاز شده است،که اصل نبوت او از شئون سابقه او می‏باشد*و با توجه به‏ ادعیه مختلف و معتبر اینکه 27 رجب مبعث‏ رسول الله(ص)است از مسلمات امامیه‏ می‏باشد.آری این شبهه که انزال قرآن در ماه رمضان و در لیلة القدر بوده مایه توهم‏ تعارض شده است و در صورتی که انزال را مربوط به نزول اجمالی و دفعی قرآن‏ بگیریم و آغاز بعثت را با نزول تدریجی و صورت مکتوب قرآن بدانیم اشکال رفع‏ می‏شود و قبلا گفته شد که اگر مراد شروع‏ نزول قرآن در ماه رمضان بود تعبیر مناسبتر من لیلة القدر و امثال اینها بود و چون چنین‏ نیست مراد شروع نزول تدریجی نمی‏باشد. اما اینکه روزهای مختلفی برای مبعث ذکر شده ناقض گفتار ما نیست زیرا در بسیاری‏ از مطالب دیگر نیز به تقیه یا جعل این‏ مطلب دیده می‏شود کما اینکه در وصیت‏ امام جعفر صادق(ع)پنج نفرذ وصی او شدند اما وصی حقیقی را اهل حقیقت‏ می‏شناسند...
8-گفته‏اند که«بر اساس قاعده اصولی‏ و فقهی حمل مطلق بر مقید آیاتی که نزول‏ قرآن را به طور مطلق گوشزد می‏کند باید بر آیاتی حمل شود که نزول قرآن را مقید می‏کند به نزول تدریجی»(کیهان اندیشه، ص 81).اگر نخواهیم در اصل مطلب مطلق‏ و مقید اشکال کنیم اما لازم است که اشاره‏ شود اگر حکم یا سبب مختلف باشد این‏ حمل صورت نمی‏گیرد،لذا بسیار ساده‏ است که فرض کنیم تنها آیاتی که مطلق‏ فرض می‏شود با آیات مقید به نزول تدریجی‏ تقیید می‏یابد که وجه رجحان تقیید در آن‏ آشکار باشد و چه بسا آیاتی که از حیث‏ گوشزد به نزول مطلق باشد و با آیاتی که‏ ظهور در نزول دفعی دارد مقید شود و این‏ قاعده نیز کمکی به نظریه پرداز محترم‏ نمی‏کند و این که گفته شده:«در قرآن‏ آیه‏ای وجود ندارد که نزول قرآن را مقید کند به نزول دفعی»(کیهان اندیشه،ص‏ 82)یک پیشداوری صرف است چرا که اگر هیچ آیه‏ای با این مضمون وجود نداشت چه‏ لزومی به نظر پردازی ایشان؟و همین نظریه‏ خود مؤید حداقل احتمال وجود آیاتی با قید نزول دفعی است.
9-ایشان در تأیید سخن پیش گفته‏ خواسته‏اند از آیه
«و قال الذین کفروا لو لا نزل علیه القرآن جملة واحدة کذلک لنثبت‏ به فوادک»
(فرقان،32)نتیجه بگیرند که‏ این آیه نافی نزول دفعی قرآن است.اما ببینیم مفسر کبیر قرآن چقدر زیبا با تأیید و توفیق الهی این آیه را به درستی معنی‏ کرده‏اند.گرچه بعضی پنداشته‏اند تنزیل در این آیه منسلخ از معنی تدریج است،اما آیه‏ نشان می‏دهد که مراد کفار از این که چرا قرآن بر پیامبر(ص)یکباره نازل نمی‏شود،این‏ نبوده که چرا کتاب مکتوبی دفعة چون‏ تورات و انجیل نازل نمی‏شود زیرا در کلام‏ منقول از آنان این مطلب دیده نمی‏شود بلکه مراد آنها این است که چرا قرآن سوره‏ (*)کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین.
به سوره و آیه به آیه نازل می‏شود و ملک‏ وحی همه اینها را یکباره بخواند و پیامبر(ص) یکباره تلقی کند و لو قرائت و تلقی مدتی‏ طول کشد و این معنی با تنزیل که بر تدریج‏ دلالت دارد و فاق بیشتری دارد.بهرحال‏ اعتراض آنها از جهت نحوه نزول قرآن بوده‏ چرا که می‏پنداشته‏اند یک کتاب سماوی‏ باید مشتمل بر همه موارد مطلوب و تام و تمام باشد نه اینکه چون قرآن اقوال‏ متفرقه‏ای باشد که در وقایع مختلف‏ و حوادث گوناگون نازل می‏شود.
این حقیقت گفتار و تقریر اعتراض کفار است و ربطی به نزول دفعی اصطلاحی ما ندارد.لذا در دنباله آیه فرمود:
«کذلک‏ لنثبت به فوادک و رتلناه ترتیلا»
یعنی ما قرآن را اینگونه متفرق و گاه گاه و نه یکباره‏ نازل کردیم تا قلب تو را تثبیت کنیم و این‏ بیان تام برای سبب تنزیل قرآن به‏ شکل متفرقه و گاه به گاه است،چرا که‏ بهترین تعلیم و کاملترین تربیت تلقی معارف‏ عالیه به تدریج و بر اساس رخ نمودن حاجات‏ است*و اثر این نوع تعلیم از جهت استقرار در نفس و رشد آن و ترتب آثار مطلوب به دلیل‏ رخ نمودن حاجت و اشراف در عمل و حضور وقت آن از تعلیم صرف و بدون در نظر قرار دادن حاجات و شرایط بیشتر است،و در عین حال تعلیم این علوم که مرتبط با عمل‏ هست و محتاج به القاء معلم یکی یکی به‏ متعلم است نیاز به تعاقب و پیگیری و اتصال‏ دارد.لذا فرمود:
«و رتلناه ترتیلا»
یعنی این‏ تعلیمات گرچه متفرقه است اما یکی پس از دیگری و مرتبط به هم است،طوری که‏ روابط آنها باطل و آثارشان منطقع نشود و غرض تعلیم بر اثر گذشت زمان فاسد نگردد، لذا سوره‏ها و آیات نازله یکی پس از دیگری‏ به ترتیب و ترتیل است تا اتصال حفظ گردد.
و در ادامه آیه افزود
«و لا یأتونک بمثل‏ الاجئناک بالحق و احسن تفسیرا»
یعنی‏ آنان وصفی در تویا غیر توجهت دشمنی با حق نمی‏اورند مگر آنکه ما آنچه را حق است‏ و بهترین وجوه آن در تفسیرش هست ارائه‏ می‏داریم.بر این اساس معلوم می‏شود جواب‏ گفته کفار که
«لولا نزل علیه القرآن جملة واحده»
دو وجه دارد:یکی سبب مربوط به‏ پیامبر(ص)که تثبیت فواد او به تنزیل‏ تدریجی است و دومی سبب مربوط به مردم‏ و آن بیان حق در آنچه از مثل و وصف باطل‏ بر پیامبر(ص)عرضه می‏دارند،و تمام اینها نشان می‏دهد که آیه در صدد نفی نزول‏ دفعی از قرآن نیست و درست هم نبود که‏ در جواب کفار که خواهان نزول یکباره‏ همین قرآن متکی‏ به کسوة الفاظ و حروفند خداوند جواب دهد که ما قرآن را به اجمال و بدون‏ کسود الفاظ بر قلب پیامبر(ص)نازل‏ کرده‏ایم که از قضا این پاسخ خلاف بلاغت‏ قرآن است
و الله یقول الحق و هو یهدی‏ السبیل
(احزاب،4).
با توجه به آنچه گفته شد ما می‏توانیم با (*)گرچه ظاهر قول علامه در اینجا مباین با قول ایشان در تفسیر آیه
«و قرآنا فرقناه لتقرأه علی الناس علی مکث»
است که قبلا آن را ذکر کرده‏ایم(نیز رک:المیزان ج 3، ص 54)اما باید توجه داشت که در آنجا مراد رد وجود قرآنی به شکل مکتوب در دست ما و تفرق آن جهت‏ قرائت بود،چون کاری که یک معلم می‏کند و قطعاتی از یک کتاب را به تدریج القاء می‏کند،اما در اینجا سخن‏ کافران،نزول همین قرآن مکتوب به یکباره است،لذا در مورد این شکل از نزول تدریجی حقیقت قرآن جهت‏ تعلیمی آن مراد است.
استناد به خود قرآن بگوییم:قرآن نزول‏ دفعی و نزول تدریجی داشته است،و بیت‏ المعمور ساخته خیال صحابه و تابعین نیست‏ و قرآن ابتدا از مرحله لوح محفوظی که نه‏ آیه آیه است و نه قابل قرائت و کتابت نازل‏ شده و یک جا به اجمال،بر قلب رسول‏ اکرم(ص)تابیده است نه آنطور که نظریه‏ پرداز محترم ترسیم کرده‏اند که قرآن فقط دارای یک نزول تدریجی صرف است.
سرانجام به یکی از سئوالات نویسنده‏ محترم جواب می‏دهیم که«چه ضرورتی‏ ایجاب می‏کرد که قرآن دو نزول داشته‏ باشد یکی دفعی...و دیگری تدریجی...با اینکه یک نزول تدریجی کافی بود؟» (کیهان اندیشه،ص 68)این سئوالی است‏ بس مهم کما اینکه می‏توان از چرایی لیلة القدر و نظایر اینها پرسش کرد.ما پاسخ را از همین نقطه آغاز می‏کنیم طبق روایات از آدم(ع)تا خاتم(ص)و از او تا روز قیامت‏ لیلة القدر بوده و خواهد بود(پرتوی از قرآن،جزء سی‏ام بخش دوم،ص 196 که‏ به نقل از مجمع البیان این مطلب را ذکر کرده)و در حدیث است که اگر لیلة القدر برداشته شده بود قرآن هم برداشته می‏شد و اگر به بقاء لیلة القدر معتقد باشیم آن را صاحبی است و این است سر آنکه سوره قدر نسبت اهل بیت(ع)است،و شیعیان اگر با سوره قدر احتجاج کنند پیروز می‏شوند. پس دوام لیلة القدر و دوام قرآن با هم است‏ و شاید سر
«لن یفترقا حتی یردا علی‏ الحوض»
از همینجا دانسته شود که حقیقت‏ لیلة القدر و ولایت تامه الهیه و قرآن علمی‏ یکی است.
عارف کامل آیت الله شاه آبادی لیلة القدر را کنایه از حال فناء پیامبر(ص)در حرت‏ احدیت دانسته‏اند.(رشحات البحار،ص 22) و امام خمینی،ولی کامل و نبی ختمی(ص)را به اعتبار بطون اسم اعظم در او و احتجاب‏ حق به جمیع شئون در او(پرواز در ملکوت، ج 2،ص 236)و پس از آن ائمه هدی علیهم‏ السلام را یکی بعد از دیگری لیلة القدر می‏دانند(ص 242).
آیت الله شاه آبادی سپس برای قرآن‏ هفت مرتبه بر می‏شمارند:مرتبه اول که هویت‏ غیبیه و ذات مقدس پروردگار است*زیرا حقیقت قرآن علم است و علم متحد با ذات‏ مقدس اوست و مرتبه دوم حقیقت احمدی‏ است در حال فناء و توجه تام نسبت به مقام‏ احدی که از آن به لیلة القدر تعییر شد، و مرتبه سوم مرتبه بقاء بعد الفناء که‏ سر وجودی اطلاقی و مشیة الله است که‏ طلوع فجر است و مرتبه چهارم ظهور قرآن‏ در عقل بسیط پیامبر(ص)و مرتبه پنجم‏ ظهور آن در عقل تفضیلی آن بزرگوار که‏ تنزل روح بر پیامبر(ص)در همین مرتبه‏ بود(به تصویر صفحه مراجعه شود)و پس از آن از عقل تفصیلی پیامبر(ص) ظاهر در واهمه ایشان می‏شود تا قابل‏ تقدیر صوتی و لفظی‏ شود در مرتبه خیال آن بزرگوار و این مرتبه ششم قران است و تنزل ملائکه‏ بر پیامبر(ص)در همین مرتبه بود.و پس از آن بصورت الفاظ و کلمات در آید و قرآن‏ لغوی بر او اطلاق شود و این مرتبه هفتم‏ قرآن است و بدان قوس نزول قرآن ختم‏ شود(رشحات،ص 18-19 و پاورقی و شرح‏ (*)و اشاره بدان است ضمیر«ها»در انا انزلناه.
((به تصویر صفحه مراجعه شود))تنزل الملائکة و الروح.
ص 22 و 23).
پس قرآن عینی و وجودی مراتبی دارد که‏ از اعلی و اشرف مراتب وجود شروع می‏شود تا به نازلترین آن برسد و در مرتبه اعلای‏ وجود یعنی هویت الهیه قرآن علم خدا و متحد با اوست و در اولین نشئه ظهور و تنزل‏ از ذات مقدسه متحد با عالم مشیت و جلوه‏ اطلاقی صرف الوجود است و بعد از آن‏ متحد با تعینات ظهور اطلاقی است که از عالم عقول شروع و به نفوس کلیه و جزئیه و عالم برزخ و ملک برسد*تا به وجود صوتی‏ قرآن برسد و لذا علم نازل را قرآن نامیده‏ کما قال تعالی
«انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم‏ تعقلون»
(یوسف،2)و بعد از آن وجود کتبی قرآن است که انزال مراتب وجود می‏باشد،بدیهی است که تمام مراتب‏ وجودیه قرآن در مرتبه خود محترم است‏ (رشحات ص 22-23 و پاورقی و شرح ص‏ 28).
با توجه به آنچه گذشت معلوم می‏شود که‏ چون لازمه تجلی و نزول طی مراتب از اعلی‏ به ادنی است و طفره در آن محال است‏ می‏باید قران پس از حال احکام نزد خدا و در مرتبه نازل به شکل محکم بر قلب‏ پیامبر(ص)نازل می‏شد و سپس حسب‏ استعداد مردم و علی مکث تدریجا به شکل‏ مفصل تنزیل می‏یافت.(به تصویر صفحه مراجعه شود)و به عبارت دیگر شأن کشف مطلق کلی در لیلة القدر نزول‏ جملی قرآن است و تفصیل این کشف نجوما در عرض سالها حاصل شده است.
برای تقریب معقول به محسوس و از باب‏ تشبیه آنها سخن ابوذر زمان مرحوم آیت الله‏ طالقانی قدس سره را پایان بخش کلام‏ می‏نمائیم:
برای دریافت مبهم و کوتاهی از نزول‏ آیات و کلمات و چگونگی صورت گرفتن آنها از جانب مبدأ وجود،باید تأمل و توجهی به‏ نزول و شکل محسوس یافتن صورتها و اندیشه‏های علمی خود نماییم،زیرا سرشت‏ ظاهر و باطن انسان مترقی نمونه‏ فشرده‏ای از ظاهر و باطن عالم است
«و فی‏ انفسکم افلا تبصرون»
همینکه انسان اراده‏ کند که کتابی بنویسد،یا در مسأله‏ای نظر دهد،یا سخنی گوید،یا ساختمانی بسازد (*)یک سّر اطوار حالات قرآن در قیامت از اینجا فهمیده‏ می‏شود(برای اطلاع بیشتر رک:اصول کافی،کتاب‏ فضل القرآن،ج 2،ص 600 که پیامبر(ص)خود را اولین وافد بر خدا معرفی کرده سپس قرآن و اهل‏ بیت(ع)را نیز ص 602 حدیث شماره 14 در مورد تجسم قرآن و نیز ص 607 حدیث اول که تجسم‏ سوره‏های قرآن را ذکر کرده و نیز ص 608 حدیث 3 که تجسم آیه را ذکر کرده است و از این موارد زیباتر ذکر نزول سوره انعام با مشایعت 70 هزار فرشته‏ مذکور در ص 622 و ذکر تعلق سوره حمد و آیة الکرسی و آیه الملک و آیه شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکه...به عرش خدا هنگام هبوط آنها به زمین‏ مذکور در ص 620 است.باید دانست که صحت متن‏ ضعف سند را جبران می‏کند ولو این روایات در زبدة الکافی نیاید و چه بسیار روایات که به دلیل عمق و پیچیدگی،راوی آن متهم به غلو شده و تدبر در بعضی‏ از موارد رجالی مؤید نظر ماست و شاید در آینده بعضی‏ از آنها را عرضه داریم ان شاء الله تعالی.
((به تصویر صفحه مراجعه شود))یعنی این حالت ضروری و لازم است نه دلبخواه و جزء مراتب وجودی و از لوازم نزول،همچون وجود تفصیلی‏ درخت و میوه‏هایش که به اجمال در دانه نهاده شده و نمی‏توان گفت چه نیازی به دانه در عین حال که‏ نمی‏توان با ریزبین،درون دانه یک درخت کوچک دید بلکه نحوه وجود آن به گونه دیگر است به گونه وجود اجمالی(این سخنان تسامحی و از باب تشبیه است نه‏ وفق موازین حکمی)و از این شبیه صور تفصیلی‏ ادراکات و اعمال است نسبت به طور اجمالی آنها در نفس و مجمل اینها در فطرت.
یا صنعتی اختراع نماید،گرچه پیش از انجام،به صورت تفصیلی اینها اطلاع ندارد، ولی به قدرت علمی خود آگاه است،و همین‏ آگاهی و توجه دلیل بر این است که مسائل‏ و مطالب مورد نظر،در عقل فعال و مخزن‏ مرموز باطنش به صورت کلی و بسیط و مجمل وجود دارد.
این مرتبهء اعلای ذهن،نمونه‏ای از ام الکتاب و لوح محفوظ از تغییر و تبدیل و محو اثبات،عالم بزرگ و عقل فعال‏ آفرینش است.سپس و با توجه به مرتبهء عالی‏ ذهن،صورت‏های مسائل و مطالب‏ مورد نظر،به صورت باز،و جدا«مقدر شده» در مرتبه نازل‏تر ذهن تنزل می‏یابد و منقش می‏شود.و همین را ما به اصطلاح خود حالت تفکر و تعمق می‏نامیم.
پس از این مرتبه،اعضاء و جوارح،که‏ چون ملائکه و وسائط انجام امرند،به کار می‏افتند و ابزار و آلات طبیعی و صناعی را استخدام می‏نمایند،تا حقایق ذهنی به‏ صورت کتاب یا سخنی مفصل یا ساختمان یا صنعتی تنزل یابد و در عامل طبیعی پیاده‏ شود و نقش گیرد.
آیات این قرآن مفصل و ملفوظ،چون‏ دیگر آیات وجود،نور و نیرویی است که از علم و اراده بسیط و مخزون مبدأ هستی،به‏ آخرین مراتب نازله«آسمان دنیا»یک باره‏ تنزل و تقدیر یافته و بر قلب درخشان رسول‏ اکرم(ص)تابیده است،و پس از آن به صورت‏ حروف و کلمات ترکیب گشته و به تدریج‏ نازل شده است...
[قرآن‏]نوری است که از آسمان عقل‏ فعال،در شب دیجور قدر بر آئینه روح‏ محمدی(ص)یک باره تابان گردیده و با مرور زمان و مقابله با حوادث،تجزیه شد،و بر عقول نازل‏تر تابید تا ضمیر انسان و حدود، و روابط او را با زمین و آسمان روشن‏ نماید.»(پرتوی از قرآن،جزء سی‏ام،بخش‏ دوم،ص 194-195).
در پایان،امید است این بحثها که به‏ همت مسئولین عزیز کیهان اندیشه‏ در اختیار علاقمندان قرار می‏گیرد،با تعمق‏ بیشتر،جانها را مبتهج و نفوس را نورانی‏ کند و گامی کوچک در مسیر شناخت ابعاد بی‏انتهای قرآن کریم باشد.

مقالات مشابه

نزول وحی

نام نشریهمعارج

نام نویسندهعبدالله جوادی آملی

نقد و بررسی روش هرشفلد در تاریخ گذاری قرآن

نام نشریهعیون

نام نویسندهابراهیم اقبال, محمدعلی حیدری مزرعه آخوند

مخاطب شناسی و تاریخ گذاری آیه 91 سوره انعام

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهامیر احمد‌نژاد, زهرا کلباسی

بررسي فترت نزول قرآن

نام نشریهبینات

نام نویسندهناصر عابدینی

علوم قرآن در روايات رضوي

نام نشریهبینات

نام نویسندهسهیلا پیروزفر

تاريخ گذاري سوره فجر

نام نشریهبینات

نام نویسندهاعظم اکبری

ابزارهای لفظی شناسایی واحدهای نزول قرآن کریم

نام نشریهآموزه‌های قرآنی

نام نویسندهجواد سلمان‌زاده, محمد خامه‌گر